سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه چیز و هیچ چیز

در این وبلاگ نوشته ها و نظراتم، نقدهای شخصی بر مسائل مختلف، ترجمه ها، شعرهای داخلی و خارجی، داستان کوتاه، فیلم، موسیقی، شاید مطالب درسی و علمی، و هر چه که مورد علاقه ام باشد را می آورم.

چه فکر می کرد و چه شد!!!!!

    نظر

چه فکر می کرد و چه شد!!!!!

روزی روزگاری تخیلات مهندس شدن...
اما حالا...
دویدن ازین آموزشگاه به آن آموزشگاه برای تدریس...
گاهی هم ترجمه متونی که بعضا علاقه ای به موضوعشان ندارد.

با خود می گفت:
((من کجا و ترجمه حقوق و فلسفه کجا؟!؟!
من کجا و ترجمه زخم های دیابتی "Diabetic Ulcers" کجا؟!؟!؟ بنده از همان بچگی هم علاقه ای به پزشکی نداشتم؛ برخلاف همه بچه ها که وقتی از آن ها می پرسند می خواهی چه کاره شوی بی درنگ می گویند دکتر!!!))

پس قانون جذب "attraction law" چه می شد؟!؟!؟!؟
شاید هم قانون جذب جور دیگری کار می کرد که او نمی دانست. مثلا همیشه در فکر خود دوست داشت بنویسد، ترجمه و تدریس کند اما به نویسندگی، ترجمه و تدریس به چشم تفریح نگاه می کرد. دوست داشت کار اصلی اش مهندسی عمران باشد. تقریبا تا جاهایی هم پیش رفته بود اما به یکباره ورق چنان برگشت که خودش هم مات و مبهوت دست تقدیر شد. چیزهایی که زمانی دوست داشت تفریحش در وقت های پرت و مرده اش باشد، حالا شغل و محل درآمدش شده بود؛ آنها هم که آرزویش بود شغل و کار واقعی اش باشند، حالا خواب و خیالی بیش نبودند...