سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه چیز و هیچ چیز

در این وبلاگ نوشته ها و نظراتم، نقدهای شخصی بر مسائل مختلف، ترجمه ها، شعرهای داخلی و خارجی، داستان کوتاه، فیلم، موسیقی، شاید مطالب درسی و علمی، و هر چه که مورد علاقه ام باشد را می آورم.

انفرادی ازلی و ابدی

    نظر

انفرادی ازلی و ابدی
با تلخیص و سانسور

(2:45صبح) شاید تمام آنچه عبدالله حقوق خود می دانست و فکر می کرد از آنها محروم شده است خیالی بیش نبود. شاید اشتباه می کرد. شاید اصلا حقوقی نداشت که از آن محروم باشد. اما نه! چگونه می شود که همیشه خلأ چیزی را حس کنی و آن چیز لازمه ی وجود نباشد؟! بعضی چیزها مثل آب و غذا حق هر جنبنده ای است و ظلمی بالاتر از آن نیست که موجودی را از حقوق اولیه اش محروم کنی. پس حتما عبدالله حقوقی داشت که پایمال شده بود. حقوقی که چه بسا برای آنها جنگها کرده بود. جنگهایی که بارها بین خودش و مکان و زمان رخ داده بود. اما سهم او نه تنها پیروزی نبود بلکه بعد از هر جنگ خسته و درمانده تر از قبل بگوشه ای خیره می شد و باز احساس خلأ می کرد. آن شب در تختخوابش ده نخ آتش به آتش سیگار کشید و سوالات بی جوابش را دوباره با خود مرور کرد.

(3:45 صبح) روح و تنش خسته و کوفته بود. خیلی غلت زد اما خوابش نبرد. باز در جبهه ی جنگهای نابرابر وجود، تنها مانده بود. ندایی مبهم شنید که می گفت: ((تو محکومی به زجر! محکومی به عزلت!)) عبدالله با لابه و بغضی در گلو گفت: ((مگر جرم این زندانی ازلی و ابدی چه بوده است که از ازل تا به ابد محکوم به سلول انفرادی باشد؟! آزادی که در کار این زندان نیست، دیگر چرا سلول انفرادی؟! بکدامین گناه محبوسم و بکدامین جرم محکوم؟! جرمم چه بوده که اسیرم از ازل تا به ابد در عزلت؟!)) عبدالله شکوه ها و ناله ها کرد. ناله های بیصدا و اشکهای نامریی هم سلولی همیشگی اش بود. هیچ گاه جرم خود را ندانست!

چهارشنبه هشتم دیماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت.