سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه چیز و هیچ چیز

در این وبلاگ نوشته ها و نظراتم، نقدهای شخصی بر مسائل مختلف، ترجمه ها، شعرهای داخلی و خارجی، داستان کوتاه، فیلم، موسیقی، شاید مطالب درسی و علمی، و هر چه که مورد علاقه ام باشد را می آورم.

تنهایی چیست؟

    نظر

مفهوم تنهایی ، مفهومی عدمی است. (همانند جهل که عدم علم ؛ ظلمت ،عدم نور و سرما که عدم گرماست). اما فی الواقع تنهایی ، عدم چیست؟ [یا کیست؟]

تنهایی همانند اکثر موضوعات هستی مفهومی متناقض دارد. اینکه فرد بفهمد یا لااقل شک کند که در عالم وجود کسی مثل او یا در شأن او نیست یا وجود ندارد ؛ خوبست یا بد؟!

می دانیم که هر شئ ، ذات و جوهر دارد و وجود جوهر و ذات ، مبحثی جدا از خوبی یا بدی شئ است. شئ در منظر عوام یا خواص ؛ یا بر حسب شهود یا بر حسب تجربه و یا بر حسب حسن و قبح ذاتی ؛ خلاصه بهر شکل ، شایسته و بایسته ی صفات حسن و قبح [شاید هم شئ خنثی!] می شود.

حال جدای از خوبی یا بدیِ تنهایی ، بود و نبودش چه صفتی را حائز می شود؟

نویسنده با عقل ناقص و نسبی خود ، از هر منظر که به تنهایی نگریست ، غولی فراکتال 1 و متناقض دید . وقتی فرد بفهمد یا لااقل شک کند که در عالم وجود کسی مثل او یا در شأن او نیست یا وجود ندارد ، از وجهی می تواند برایش شعف برانگیز باشد . اینگونه است حتی برای راهزنان عقل و دین! جایی که می گویند بدنامی به از بی نامی است.

اینکه فرد بفهمد یا لااقل شک کند در ذات و صفاتش قرینی نبوده ، نیست و نخواهد بود ، (بشرط خوش بینی!) برایش گاهی [!؟] شورانگیز است . اما آه از آنگاه که شهود تنهایی از حدود نامعلوم گذر کند . همان مرزهایی که عقل ناقص ، قراردادی و نسبی بشری از تعیینشان عاجز است! آه از آن روز که فرد شهود کند که مُستَدرِکِ وحدانیتش در صفات و ذاتی که بزعم خودش (چه حَسَن و چه قبیح) بی همتاست ؛ هنوز پا بعرصه نگذارده است . بد تر ، آنگاه است که فرد بفهمد یا لا اقل شک کند که آن مُستَدرِکِ کذایی ، شاید جایی در عالم وجود بدنبال مُستَدرِکی همچون خودش باشد .

بشر بنا بر اصل بشر بودنش ، بنا بر ژنتیک و هورمون های خودسر و احمقش ، بنا بر اصل و ذاتش (جدای از خوبی یا بدی ذات) ، تنها پرتاب ، جاری و ساری شده است ! واسطه و تقابل دهنده ی مستدرِکینِ متقابل ، چیست؟! [یا کیست؟!]

ذیروح و ذیحیات ، حتی در بهترین حالات ، ناچارست از رنج. رنجی تبعی از حیات و روح. [روح شهودی یا قراردادی یا هر مزخرف دیگری که بوده ، هست و خواهد بود!] احساس عدم امنیت از عدم پایستگی موقعیت ها [چه خوب چه بد] و بی نظمی آهنگ نوسانات شرایط ؛ شکنجه ایست که هر روز شدتش تغییر می کند و کم و زیاد می شود! (که این بی نظمی خود شکنجه ای افزون است!)

1.فراکتال ها اشیا یا موضوعاتی اند که در عین بی نظمی منظمند. بی نظمی هایی که آهنگ تکرارشان گاه منظم و گاه بی نظم است. (شکنجه های مکرر!)